بعضیا هستن که...
بعضیا هستن که تصــــــــادفی وارد زندگی آدم میشن..!!
تکلیف آینــــدت باهاشون روشن نیست...
ولی نفســـــــت به نفســــــــشون بنده...!
برچسبها:
بعضیا هستن که تصــــــــادفی وارد زندگی آدم میشن..!!
تکلیف آینــــدت باهاشون روشن نیست...
ولی نفســـــــت به نفســــــــشون بنده...!
مــــــــــــــــــــــــا کــــــــــــــه قـســـــمــــتــــــــمـــــــــــون نـشد
ولـــــــــــــی مـــیـگـــــــــــــن :
خیلی حس قشنگیه به اونی که دوسش داری برسی...
تو ميدوني من عاشقتم...
ميان تمام نداشتن ها دوستت دارم..️
شانس ديدنت را هر روز ندارم ولي دوستت دارم..
وقتي دلم هوايت را ميکند
حق شنيدن صدايت را ندارم..
ولي دوستت دارم..️
وقت هايي که روحم درد دارد و مي شکند..
شانه هايت را براي گريستن کم دارم ..
ولي دوستت دارم..
حکایت موج و ساحلیم ما .
گاه آنقدر نزدیک می شوی که هم نفست می شوم.
تا می خواهم بودنت را حس کنم ،دور می شوی.
فقط نمناکی چشمهایم ، یاد آوری ام می کند که اینجا بوده ای.
تو به دریا تعلق داری و من چه بیهوده حس می کردم سهمی از دریای وجودت دارم.
بــــــــــــــاشــــــــــــی
یــــــــــــا
نبـــــــــــاشـــــــــــــی
ایـــــــــــــــن شـــــــــــــــب ســــــــــــر میشـــــــــــــــود امـــــــــــــا ایــــــــــــن شـــــــــــــــب کجـــــــــــــــا
و
آن شـــــــــــــــب کجــــــــــــــا!...
هـــــــــــــــر جـــــــــــــای دنیـــــــــــــا میــــــخواهـــــــــــــــی بــــــــــــاش
مـــــــــــن
احساســـــــــــم را
با این نوشتـــــــــــه ها
به قلبـــــــــــــــت
می رسانـــــــــــم...
دلتنــگم
بــــرای کســـی کـــه مـــدتهـــاست
بــــی آن کـــه بــــــــاشد
هـــر لــحظه
زنــــــدگی اش کـــــرده ام …..!
لحظههارو با تو بودن
در نگاه تو شکفتن
حس عشق رو در تو دیدن
مثل رویای تو خوابه
با تو رفتن
با تو موندن
مثل قصه تورو خوندن
تا همیشه تورو خواستن
مثل تشنگی آبه
اگه چشمات من رو میخواست
تو نگاه تو میمردم
اگه دستات مال من بود
جون به دستات میسپردم
اگه اسمم رو میخوندی
دیگه از یاد نمیبردم
اگه با من تو میموندی
همه دنیارو میبردم
سالها رفت و هنوز
یک نفر نیست
بپرسد از من....
که تو از پنجره عشق
چه ها می خواهی...
صبح تا نیمه ی شب
منتظری...
همه جا می نگری
گاه با ماه سخن میگویی
گاه با رهگذران...
خبر گمشده ای می جویی
راستی گمشده ات کیست؟
کجاست...؟
دلم تنگ است..
براي کسي که...
نميشود.. !!
او را خواست ..
نميشود ..!!
او را داشت ..
نميشود!!!!
اوراديد...
فقط ميشود... !!!!!
سخت براي او..
دلتنگ شد....
و درحسرت آغوشش سوخت...
عاشقانه ات میمانم... نفـــسم ...
ایـٰن منم که ﮔــﺎهــی ﻓقــــط ...
ﺑــﺎ ﻳــــﺎﺩ ﺗﻮ ﻧﻔس ﻣﻴﻜشــــــم ...
ﮔـــﺎهـــی !!! ﺩﻟـــــم ﻣﻴﺨــٰﻮﺍﻫـــﺪ
ﻓﻘــــﻂ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺩﻭﺳت ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷـٰم ....
ﮔﺎﻫـــی ﻧﺎﻣت ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﺷــﺘﺒﺎﻩ ﺑﻪ ﺯﺑـﺎن ﻣﯽ ﺁﻭﺭم...!
ﻭ ﮔﺎهی کـــه ﭼﻘــــــــــﺪﺭ ﺩﻟـــم
ﺑﺮﺍﻳﺖ ﺗﻨـــگ ﻣﯽ ﺷــــﻮﺩ...
ﭼﻘﺪﺭ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻨﺖ ﺭﺍ !
ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﺗﻮﯾﯽ ﮐﻪ ﻣﻤﻨﻮﻉ ﺗﺮﯾﻨﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ
ﭼﻘﺪﺭ ﺩﻟﻢ ﻫﻮﺍﯾﺖ ﺭﺍ ﺩﺍﺭﺩ !
ﻫﻮﺍﯼ ﺗﻮﯾﯽ ﮐﻪ ﺣﻖ ﻧﻔﺲ ﮐﺸﯿﺪﻥ ﺩﺭ ﻫﻮﺍﯾﺖ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺭﻡ
ﭼﻘﺪﺭ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﻣﯿﺪﻫﯽ ﺑﻪ ﻣﻦ !
ﺗﻮﯾﯽ ﮐﻪ ﺣﻖ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﺍﺯ ﻭﺟﻮﺩﺕ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺭﻡ
ﭼﻘﺪﺭ ﺯﯾﺒﺎ ﻧﻮﺍﺯﺵ ﻣﯿﮑﻨﯽ ﺭﻭﺣﻢ ﺭﺍ !
ﺗﻮﯾﯽ ﮐﻪ ﺣﻖ ﻧﻮﺍﺯﺵ ﺭﻭﺣﺖ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺭﻡ
ﭼﻘﺪﺭ ﺧﻮﺏ ﺍﺳﺖ ﺑﻮﺩﻧﺖ !
ﺗﻮﯾﯽ ﮐﻪ ﺣﻖ ﺑﺎ ﺗﻮ ﺑﻮﺩﻥ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺭﻡ .....
بوی نان تازه میخواهد دلم
بوسه ای بامزه میخواهد دلم
گوشه سفره محبت با عسل
چای هل با طعم ناب یک غزل
صبح عاشق با لب معشوقه اش
خنده ها ، تا محو چال گونه اش
جای میز و صندلی ، گیری قرار
روی پای دلبر شیرین عذا
لقمه ها از دست یار و با نظر
سوی چشمان خمار و پر شرر
به چه شیرین میشود این زندگی
چون تو باشی و من و دلدادگے...
تو باید باشی تا کم نیارم ...
باید باشی تا فراموش نکنم ...
نفس کشیدن را ...
عشق را ...
زندگی را ...
بودن را ...
تو باید باشی ....
تاحریر نگاهت را بچینم دور تنهایی های دلم ...
و دلگرم شوم
باید باشی ...
تادلم آسمان را ...
پرواز را ... لمس کند ...
نفس بکشد ...
برای همیشه باش...
دلم میخواهد بروم جایی زندگی کنم :
جایی که هیچ کس مرا نشناسد
هیچ کس حتی نگاهم نکند
کاری با کسی نداشته باشم
تا عمر دارم غریبه باشم .....
می خواهم این بار
خودم باشم....
دوستت دارم.....
نگرانم روزی بگذرد و که تو زندگی ام را نلرزانی
ودر شعرم انقلاب برپانکنی و واژگانم را به آتش نکشی
دوستت دارم ........
و هراسانم ، دقایقی بگذرد که بر حریر دستانت دست نکشم
و چون کبوتری بر گنبدت ننشینم و در مهتابت شناور نشوم
سخنت شعر است ، خاموشیت شعر است
و عشقت آذرخشی میان رگهایم
چونان ست سر نوشت من.
نبار باران
عاشقانه اش نکن
دیگر من و او ما نمی شویم..
هر نفس،
درد است که میكشم !!!
ای کاش یا بودی ،
یا اصلا نبودی!!!
این که هستی
و كنارم نیستی!!!
دیوانه ام می كند....
بـودن !!!!
دلیـل مے خـواهـد...
و مـاندن دلیـل محـڪمتــــــر...
نمے شود بے دلیـل مانـد...
بایـد ڪسے بـاشـد کہ محـکم بنـدت ڪند بہ خـودش ...
و بہ زنـــــدگے...
بـاید صـدایے بـاشـد ڪہ صـدا بزنـد نـامـــــت را...
و تـو بـــــرگردے بـہ سـمت زنـدگے...
بـاید ڪسی باشـد ڪہ دســـــت هایت را محـــــڪم بگیـرد توے دســـــتش...
تـا تـاب نخـورے بـین اینـهمہ بـلاتکلیفے...
بـاید یڪ آغـــــوش گـرم باشـد ڪہ تـو را سـهم
خـودش ڪند...
بـخواهد تـورا از زنـدگے...
بـاید یکـنفر باشـد...
یڪ دلیـل محڪم براے آشتـے بـا زندگے !!!
برایـــم مهم نیسـت چه میشـــود
به همــــه ی باورهـــایم سوگنــــد
هیچ چیــزی برایــم مهـــم نیسـت
دســــــت از دوســــــــــــــــت داشــــــتنـت نمیکشم
یک کـــلام
و این یعنـــی نهایــــت خوشــبختی
گـیـــرم تـمـآم دنـیـآ بـگـویـنــد مـآ مـآل هــم
نـیـسـتـیــم
ای آنکه دوستت دارمت،اما ندارمت
برسینه می فشارمت،اما ندارمت
ای آسمان من که سراسر ستاره ای
تاصبح می شمارمت،اما ندارمت
در عالم خیال چون چراغ اشک
بر دیده می گذارمت،اما ندارمت
می خواهم ای شکوفه ترین مثل چتر گل
بر سر نگاه دارمت،اما ندارمت..