چه زندگی شیرینی..
گذشته که حالم را گرفته است !
آینده که حالی برای رسیدنش ندارم !
و حال هم حالم را به هم میزند !
چه زندگی شیرینی...
برچسبها:
گذشته که حالم را گرفته است !
آینده که حالی برای رسیدنش ندارم !
و حال هم حالم را به هم میزند !
چه زندگی شیرینی...
میدانم نمیدانی
چقدر دوستت دارم
و چقدر این دوست داشتن
همه چیزم را در دست گرفته است
میدانم نمیدانی
چقدر بیآنکه بدانی میتوانم
دوستت داشته باشم
بیآنکه نگاهت کنم
صدایت کنم
بیآنکه حتی زنده باشم
میدانم نمیدانی
تا بحال چقدر دوست داشتنت
مرا به کشتن داده است
گاهـــــــــــــی آنچنان مزخرف می شــــــوم
که برای دیگـــــــــران قابل درک نیستـــم…
حتی عزیــــــــــزترین کســــانـــــم را از خــــــــــــودم می رانم
اما در آن لحظه در دلــــــــــم آرزو دارم بگـــــــــویند:
” می دانم دســــــت خودت نیست، درکــــــــت می کنم ”
زنــدگــے !
בقــیــقــآ פּقــتـــی ,
غــیــرقــابل تـפـمل میشہ ڪہ
هــمـــہء" בلــگــرمــیــت "
ڪــســے بـاشہ
ڪه "ســرگــرمــیــش" بــاشـــے
بعضیا هستن که تصــــــــادفی وارد زندگی آدم میشن..!!
تکلیف آینــــدت باهاشون روشن نیست...
ولی نفســـــــت به نفســــــــشون بنده...!
حکایت موج و ساحلیم ما .
گاه آنقدر نزدیک می شوی که هم نفست می شوم.
تا می خواهم بودنت را حس کنم ،دور می شوی.
فقط نمناکی چشمهایم ، یاد آوری ام می کند که اینجا بوده ای.
تو به دریا تعلق داری و من چه بیهوده حس می کردم سهمی از دریای وجودت دارم.
سالها رفت و هنوز
یک نفر نیست
بپرسد از من....
که تو از پنجره عشق
چه ها می خواهی...
صبح تا نیمه ی شب
منتظری...
همه جا می نگری
گاه با ماه سخن میگویی
گاه با رهگذران...
خبر گمشده ای می جویی
راستی گمشده ات کیست؟
کجاست...؟
عاشقانه ات میمانم... نفـــسم ...
ایـٰن منم که ﮔــﺎهــی ﻓقــــط ...
ﺑــﺎ ﻳــــﺎﺩ ﺗﻮ ﻧﻔس ﻣﻴﻜشــــــم ...
ﮔـــﺎهـــی !!! ﺩﻟـــــم ﻣﻴﺨــٰﻮﺍﻫـــﺪ
ﻓﻘــــﻂ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺩﻭﺳت ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷـٰم ....
ﮔﺎﻫـــی ﻧﺎﻣت ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﺷــﺘﺒﺎﻩ ﺑﻪ ﺯﺑـﺎن ﻣﯽ ﺁﻭﺭم...!
ﻭ ﮔﺎهی کـــه ﭼﻘــــــــــﺪﺭ ﺩﻟـــم
ﺑﺮﺍﻳﺖ ﺗﻨـــگ ﻣﯽ ﺷــــﻮﺩ...
بوی نان تازه میخواهد دلم
بوسه ای بامزه میخواهد دلم
گوشه سفره محبت با عسل
چای هل با طعم ناب یک غزل
صبح عاشق با لب معشوقه اش
خنده ها ، تا محو چال گونه اش
جای میز و صندلی ، گیری قرار
روی پای دلبر شیرین عذا
لقمه ها از دست یار و با نظر
سوی چشمان خمار و پر شرر
به چه شیرین میشود این زندگی
چون تو باشی و من و دلدادگے...
هر نفس،
درد است که میكشم !!!
ای کاش یا بودی ،
یا اصلا نبودی!!!
این که هستی
و كنارم نیستی!!!
دیوانه ام می كند....
برایـــم مهم نیسـت چه میشـــود
به همــــه ی باورهـــایم سوگنــــد
هیچ چیــزی برایــم مهـــم نیسـت
دســــــت از دوســــــــــــــــت داشــــــتنـت نمیکشم
یک کـــلام
و این یعنـــی نهایــــت خوشــبختی
گـیـــرم تـمـآم دنـیـآ بـگـویـنــد مـآ مـآل هــم
نـیـسـتـیــم
یلدا...چه دارد؟
جز اینکه؛
یک دقیقه بیشتر از شبهای دیگر
دلم برایت تنگ میشود...
ﺁﻏﻮﺵ ﺗــــــــﻮ ...
ﻣﺘﺮﺍﺩﻑ ﺍﻣﻨﯿﺖ ﺍﺳﺖ !!
ﺁﻏﻮﺵ ﺗـــــــﻮ ...
ﺗﺮﺱﻫﺎﯼ ﻣﺮﺍ ﻣﯽﺑﻠﻌﺪ !!
ﺁﻏﻮﺵ ﺗـــــﻮ ...
ﯾﻌﻨﯽ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﺳﺮﺩﺭﺩﻫﺎ !!
ﯾﻌﻨﯽ ﺁﻏﺎﺯ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪﺗﺮﯾﻦ ﺭﺧﻮﺕﻫﺎ !!
ﺁﻏﻮﺵ ﺗــــــﻮ ...
ﯾﻌﻨﯽ "ﻣﻦ " ﺧﻮﺑﻢ!
ﺑﻐﻠﻢ ﮐﻦ ...
ﻣﻦ ﺍﺯ ﺑﺎﺯﮔﺸﺖ ﺑﯽﻫﻮﺍﯼ ﺗﺮﺱﻫﺎ
ﻣﯽﺗﺮﺳﻢ !! ..
❤مــن❤
اخـــم کردن تـــو رو
به خنـــدیدن با کســی دیــگه عوض نمیکــنم…
❤مــن؛❤
روزای سخــت با تـــو رو
با روزای خــوب کنار کســی دیگه عــوض نمیکــنم…
❤مــن؛❤
حـتی نداشــته هایــت را
با داشتــه های کسـی دیگه عــوض نمیکنــم…
❤مــن؛❤
حتــی اگه نباشــی هم
جاتـــو با کســی عوض نمیکنــم…
ﺧﯿﺎﻟﯽ ﻧﯿﺴﺖ ....
ﺍﮔﺮ ﻣﻦ ﺑﺎ ﺧﯿﺎﻝ " ﺗــــــــﻮ " ﺯﻧﺪﻩ ﺍﻡ
ﻭ " ﺗــــــــﻮ " ﺑﯽ ﺧﯿﺎﻝ ﻣﻦ !!!
ﺧﯿﺎﻟﯽ ﻧﯿﺴﺖ...
ﺍﮔﺮ ﻣﻦ ﺛﺎﻧﯿﻪ ﺑﻪ ﺛﺎﻧﯿﻪ ﺍﺯ " ﺗــــــــﻮ " ﻣﯽ ﻧﻮﯾﺴﻢ ﻭ " ﺗــــــــﻮ " ﻧﻤﯽ ﺧﻮﺍﻧﯽ !!!
ﺧﯿﺎﻟﯽ ﻧﯿﺴﺖ...
ﺍﮔﺮ ﻣﻦ ﺑﺎ ﻣﺮﻭﺭ ﺧﺎﻃﺮﺍﺗﺖ ﺁﺗﺶ میگیرم
ﻭ ﺑﯽ ﺗﻮﺟﻬﯽ " ﺗــــــــﻮ " ، ﻫﯿﺰﻡ ﺑﺮ ﺁﺗﺸﻢ میریزﺩ!!!
ﺧﯿﺎﻟﯽ ﻧﯿﺴﺖ...
ﺍﮔﺮ ﻣﻦ ﺑﯽ ﺗﻮ ﺷﺎﻋﺮ ﺷﺪﻩ ﺍﻡ ﻭ " ﺗــــــــﻮ" ﺗﻨﻬﺎ ﺑﻬﺎﻧﻪ ﯼ ﺷﻌﺮﻫﺎ ﯾﻢ !!!
ﺧﯿﺎﻟﯽ ﻧﯿﺴﺖ ...
ﺍﮔﺮ ﻋﯿﻦ ﺧﯿﺎﻟﺖ ﻧﯿﺴﺖ ، ﯾﺎﺩﺕ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﻧﯿﺴﺘﻢ !!!...
ﺧﯿﺎﻟﯽ ﻧﯿﺴﺖ...
چشمانم را میبندم و تو را در کنار خود میبینم،
نمیدانم این چه نیروئی ست که مرا به سوی تو میکشاند!
هر وقت که تنهایی ها به سراغم می آید
یاد توست که مرا از آن جدا میکند،
یاد توست که مرا شاد نگه میدارد و با یاد توست که زنده ام،
یاد تو به من امید میدهد،
امید به زندگی،، مونس شب های بی قراری ام...
آوش جونم،عشقم،زندگییییییم...<<<دوستت دارم تا ابد...>>>
مهم نیست کجایی, مهم اینه که هر جا هستی دوست دارم...
مهم نیست تا ابد با هم نباشیم, مهم اینکه تا ابد دوست دارم...
مهم نیست قسمت چیه, مهم اینکه قسمت شد دوست داشته باشم...
کجایی بیا خیلی تنهام
کجایی که تاریکه دنیام
برات مینویسم یه نامه
کجایی که غم تو چشامه
کجایی که من بی قرارم
کجایی که طاقت ندارم
کجایی بیا بسه دوری...
امروز دوستت دارم و تو مرا داشته باش
فردا دوستم داری و من عاشقت می شوم ، تو عاشقم باش و من دیوانه ات می شوم ، تو دیوانه ام باش و من برایت میمیرم ، به همین خاطر است که عشقمان همیشگی میشود ، جاودانه می ماند تصویر دلهایمان!
هر روز که میگذرد بیشتر به خیالات عاشقانه میروم ، با همین خیالات است که به تو عشق میورزم، با همین خیالات است که تا ابد با تو میمانم….
بیا تمامش کنیم….
همه چیز را….
که نه من سد راه تو باشم و نه تو مجبور به ماندن….
نگران نباش….
قول میدهم کسی جای تو را نمیگیرد…
سهم “من” از “تو”
عشق نیست ،
ذوق نیست ،
اشتیاق نیست...
همانند دلتنگی بی پایانی ست که روزها دیوانه ام می کند !
گاهي ...
فقط از كل دنيا
دلت يكي را مي خواهد...
و مي داني تا ابد هم كه
خدا خدا كني ,به دستش نمي اوري...
مي داني كه
بايد بگذاري و بگذري...!
و چه سخت است
اين دانستن...!!!
میدانم هیچوقت مال من نخواهی شد..
اما دوستت می دارم ...
بدون هیچ امیدی....
انقدر خوب بود که عاشقش شدم
انقدر بزرگ بود که بهم فهموند..
دوست داشتن چیه ...!!
ایقدر کامل بود که که دیگه هیچکس به چشمم نیومد...
ماه هاست بودنش دلمو گرم کرده ..
حالم باهاش خوبه
این مگه عشق نیست...؟؟!
ﺗﻨﻬﺎﯾــــــــــــــــــﯽ ﺍﯾﻦ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﻫﯿﭽﮑﺲ ﺍطــــــــــــــــﺮﺍﻓﺖ ﻧﺒﺎﺷﻪ!
ﺍﯾﻦ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﺑﺎ ﮐﺴــــــــــــــــــﯽ ﺩﻭﺳﺖ ﻧﺒﺎﺷﯽ!
ﺍﯾﻦ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﺁﺩﻣـــــــــــــــــﯽ ﮔﻮﺷﻪ ﮔﯿﺮ ﺑﺎﺷﯽ!
ﺍﯾﻦ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﮐﺴﯽ ﺑﺎﻫﺎﺕ ﺣـــــــــــــــﺮﻑ ﻧﺰﻧﻪ!
ﺍﯾﻦ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﮐﺴﯽ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﻧﺪﺍﺷﺘـــــــــــــــــﻪ ﺑﺎﺷﻪ!
ﺗﻨﻬﺎﯾـــــــــــــــﯽ ﯾﻌﻨﯽ "ﻫﯿﭽﮑﺲ" ﻧﻤﯿﻔﻬﻤﻪ حالت بده...!
تو با دلتنگیای من، تو با این جاده هم دستی
تظاهر کن ازم دوری، تظاهر می کنم هستی...
من در جریان زندگی نیستم،
تو در جریان باش !
که دارم با نسیم
جغرافیای صورتت را لمس میکنم،
کاش بودی …
دلم تنگ است ...
دلم اندازه ی حجم قفس تنگ است،
سکوت از کوچه لبریز است،
صدایم خیس و بارانی ست،
نمی دانم چرا؟
در قلب من پاییز طولانی ست ...!
ﺗـــﻮ ﺭﺍ ﺩﻭﺳـــت ﺩﺍﺭم...
ﭼﻪ ﻓـﺮﻕ ﻣﻰ ﮐﻨﺪ ﮐﻪ ﭼــــﺮﺍ...؟
ﯾـــﺎ ﺍﺯ ﭼــــﻪ ﻭﻗـﺖ...!
ﯾـﺎ ﭼﻄـﻮﺭ ﺷـﺪ ﮐﻪ...!
ﭼﻪ ﻓـــــﺮﻕ ﻣﯿﮑـﻨﺪ...؟!
ﻭﻗﺘﻰ ...
ﺗــﻮ ﺑـﺎﯾـﺪ ﺑـــﺎﻭﺭ ﮐﻨـﻰ،
ﮐـﻪ می کنـــﻰ...!
ﻭ
ﻣــﻦ نبـﺎﯾـﺪ ﻓـﺮﺍﻣــــﻮﺵ ﮐــﻨﻢ،
ﮐـﻪ ﻧﻤـﻰ ﮐــــﻨﻢ...!
شب ها برای ِ بالش َم قصّه ی ِ عشق
بازی ِ مان را می گویم ... ،
از گریه ی ِ من نیست ها ... ! ،
بیچاره از خجالت خیس ِ آب می شود ...